تحول-نظام-آموزشی-نیاز-به-تغییرات

دگرگونی در نظام آموزشی: یک ضرورت برای تحولات اساسی

شیوه ی آموزش در نظام آموزشی از قرن نوزدهم چندان تغییری نکرده، حتی با وجود تمام تلاش‌ها و درخواست‌ها برای ایجاد تغییر و اصلاحات. یک پژوهش تازه از سوی یکی از اساتید برجسته ی دانشگاه کانزاس، خواستار جایگزینی الگوی فعلی با مدلی تحت عنوان “مدرسه در دل مدرسه” است که با رویکردی بوم‌شناختی به دنبال ایجاد تغییرات بنیادین و دگرگون‌ساز است. قانون “هیچ کودکی نباید جا بماند” که در آغاز قرن بیست و یکم به تصویب رسید، قانونی مهم تلقی می‌شد که مدعی بود با شناسایی مدارس ناموفق از طریق آزمون‌ها، می‌توان به بهبود آن‌ها کمک کرد و در نتیجه، همه دانش‌آموزان آمریکایی از آن سود خواهند برد. با این حال، همانند تلاش‌هایی برای تغییر کتاب‌های درسی، برنامه‌های آموزشی، روش‌های تدریس و فناوری که پیش از آن صورت گرفته بود، این قانون هم نتوانست آموزش را متحول کند.

به گفته یانگ ژائو، استاد ممتاز در زمینه رهبری آموزشی و مطالعات سیاست‌گذاری و روان‌شناسی آموزشی در دانشگاه کانزاس، علت این امر این بود که این تغییرات به‌صورت یک‌دست و اجباری بر کل سیستم آموزشی تحمیل می‌شدند. او در مقاله‌ی جدید خود می‌نویسد: “زمان آن فرارسیده که تغییرات را در مقیاس کوچک‌تری اعمال کنیم و تمرکز خود را بر دو عنصر کلیدی قرار دهیم: یک برنامه‌ی درسی کم‌تر تحمیلی و خودمختاری بیشتر برای دانش‌آموزان.” ژائو اضافه می‌کند: “باید قبول کنیم که آموزش در مدارس، از دهه‌های 1980 و 1990 به این سو، برای چندین نسل با شکست مواجه شده است. درخواست‌هایی برای ایجاد تغییر وجود داشته، اما به آن‌ها بی‌توجهی شده است. تغییراتی هم اعمال شده، ولی تأثیرگذار نبوده‌اند. واضح‌ترین دلیل این ادعا این است که نسل‌های جدید، عملکرد بهتری نسبت به نسل‌های قبلی خود ندارند.

او در ادامه می‌گوید: “شواهد نشان می‌دهد که کارگران نسل Z، حتی با داشتن مدرک، به‌دلیل آماده نبودن برای ورود به بازار کار، با نرخ بالایی از کار اخراج می‌شوند و این در حالی است که فناوری، از آمادگی مردم برای همگامی با آن، پیشی گرفته است.” بزرگ‌ترین مانع در برابر ایجاد تغییرات مؤثر و آموزش باکیفیت، برنامه‌ی درسی اجباری است. ژائو می‌نویسد: “هر مدرسه‌ای یک برنامه‌ی درسی دارد که معلمان ملزم به تدریس آن به دانش‌آموزان هستند و این برنامه تقریباً کل زمان دانش‌آموزان در طول روز و سال تحصیلی را پر می‌کند و حتی در قالب تکالیف، به زمان خارج از مدرسه هم کشیده می‌شود.

کلاس درسی پر جنب و جوش با دانش‌آموزان متنوع که در حال یادگیری مشترک هستند و فضای پویا و مشارکتی را تجربه می کنند.
تجربه‌ی یادگیری مشارکتی در یک کلاس درس مدرن، با بهره‌گیری از فناوری و همکاری دانش‌آموزان.

به‌علاوه، دانش‌آموزان به‌ندرت در انتخاب آنچه می‌خواهند یاد بگیرند یا تعیین مسیر آموزش خود از خودمختاری برخوردار هستند. ژائو می‌پرسد:”آیا ما مطمئن هستیم که محتوایی که دانش‌آموزان باید در 10 یا 20 سال آینده بیاموزند، ارزشمند خواهد بود؟ اگر این‌طور نیست، چه کسی مسئول پاسخگویی به این مسئله است؟” او همچنین می‌گوید: “ما می‌دانیم که دانش‌آموزان علاقه‌ای به مدرسه ندارند. اگر می‌خواهیم دانش‌آموزان شاد باشند، آیا نباید به آن‌ها حق انتخاب در مورد آنچه یاد می‌گیرند، بدهیم؟

هوش مصنوعی پتانسیل‌های ناشناخته‌ای را به حوزه‌ی آموزش وارد می‌کند. ژائو و همکارش، روژون ژونگ، رئیس شرکت YEE Education، بر این باورند که فناوری و طبیعت، هر دو می‌توانند سرنخ‌هایی را در اختیار ما قرار دهند که چگونه باید به ایجاد تغییرات مؤثر در مدارس بپردازیم. مقاله‌ی آن‌ها در نشریه‌ی ECNU Review of Education منتشر شده است. هر فناوری‌ای که به بازار معرفی می‌شود، به پذیرندگان اولیه این امکان را می‌دهد که ابتدا آن را امتحان کنند.

تحول در آموزش: یک رویکرد نو برای بهبود سیستم‌های آموزشی

اگر یک فناوری جدید موفق باشد، به‌تدریج در میان طیف وسیع‌تری از مصرف‌کنندگان گسترش می‌یابد و در موارد بسیار موفق، تقریباً فراگیر می‌شود. ژائو به مثال آیفون اشاره می‌کند. نه شرکت اپل و نه دولت تلاش نکردند تا همه مصرف‌کنندگان را مجبور به داشتن این دستگاه کنند، اما این محصول آنقدر موفق بود که گوشی‌های هوشمند در جامعه، حتی در کلاس‌های درس، به طور گسترده‌ای حضور دارند. در حالی که اجبار مصرف‌کنندگان به استفاده از فناوری ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد، دقیقا همین رویکرد است که نظام آموزشی آمریکا در پیش می‌گیرد، زمانی که مدارس را در سطح سیستمی ملزم به پذیرش روش‌ها یا الزامات جدید می‌کند. بدیهی است که هرگاه تغییری در مدارس ضروری باشد، افرادی از جمله معلمان، مدیران، والدین و حتی خود دانش‌آموزان در برابر آن مقاومت می‌کنند.

تصویری از تکامل فناوری در آموزش، با نمای زمانی از کلاس‌های سنتی تا محیط‌های آموزشی مدرن با ابزارهای پیشرفته.
تکامل روش‌های آموزشی با کمک فناوری، دگرگونی از کلاس‌های سنتی به محیط‌های یادگیری مدرن.

به جای تلاش برای نادیده گرفتن این مخالفت‌ها، ژائو و ژونگ پیشنهاد می‌کنند که از رویکرد “مدرسه در دل مدرسه” برای ایجاد تغییر استفاده شود. این طرح به دانش‌آموزان و والدینی که علاقه‌مند هستند، اجازه می‌دهد تا در یک رویکرد آموزشی شرکت کنند که به دانش‌آموزان استقلال می‌دهد تا انتخاب کنند چه چیزی را می‌خواهند یاد بگیرند و اهداف خود را برای آموزش تعیین کنند، و این کار تحت راهنمایی معلمان حرفه‌ای صورت می‌گیرد. ژائو می‌گوید: “در هر مدرسه‌ای، من شرط می‌بندم که می‌توانید دانش‌آموزان و والدینی را پیدا کنید که بخواهند این تغییر را امتحان کنند.” او ادامه می‌دهد: “عادت بد آموزش این است که می‌خواهد همه چیز را تغییر دهد، حتی زمانی که مطمئن نیستیم که آیا این تغییر واقعاً مؤثر است یا خیر. اگر تغییر را به‌زور تحمیل کنید، مقاومت را هم به دنبال خواهید داشت. این یک فرآیند طبیعی و اکولوژیکی است.”

نویسندگان از دیدگاه نظریه‌ی پانارکی برای رویکرد “مدرسه در دل مدرسه” استفاده می‌کنند. این نظریه به‌طور کلی بیان می‌کند که سلسله‌مراتب مدارس با سیستم‌های برابر، می‌تواند مؤثرتر از سلسله‌مراتب سنتی به‌شکل هرم باشد که در آن تمامی تاثیرات از بالا به سطوح پایین‌تر منتقل می‌شود. آن‌ها به مثال اکوسیستم‌های طبیعی اشاره می‌کنند که می‌توانند در برابر تهدیدات، مقاوم باشند اما در تطبیق با تغییرات، کند عمل می‌کنند. گونه‌هایی که در تکامل و سازگاری با اکوسیستم‌های جدید موفق هستند، به طور فوری به این موفقیت نمی‌رسند، بلکه به‌تدریج این تغییرات را تجربه می‌کنند.

دانش‌آموزانی که از ابزارهای دیجیتالی برای یادگیری مستقل استفاده می‌کنند، در یک کلاس درس مدرن با نور کافی.
خودمختاری دانش‌آموزان در انتخاب روش‌های یادگیری و پروژه‌های آموزشی خود.

در نهایت، ژائو و ژونگ یک رویکرد حساب‌شده برای ارائه‌ی نوآوری‌های کوچک که قابلیت رشد به تحولات سیستم‌ساز را دارند، پیشنهاد می‌کنند. در این رویکرد، دانش‌آموزان از استقلال بیشتری برخوردار خواهند بود و برنامه‌ی درسی کم‌تری برای آنان تعیین می‌شود. آن‌ها همچنین مثال‌هایی از مدارسی در چین، استرالیا و ایالات متحده را ارائه می‌دهند که این مدل را آزمایش کرده‌اند، و گزارش می‌دهند که دانش‌آموزان بیشتری درگیر یادگیری شده و موفق‌تر بوده‌اند؛ دانش‌آموزانی که نقاط قوت منحصربه‌فرد خود را کشف کرده‌اند، یاد می‌گیرند که مشکلات ارزشمندی را پیدا و حل کنند و از طریق فناوری، از تجربیات دیگران در سراسر جهان بهره‌مند شوند.

ژائو در مورد رویکرد بوم‌شناختی و مبتنی بر پانارکی به اصلاحات آموزشی می‌گوید: “اگر تغییر در یک سطح اتفاق بیفتد، می‌تواند به سطح دیگری منتقل شود یا بر دیگران تأثیر بگذارد. برخی از اکوسیستم‌ها بسیار مقاوم هستند، اما توانایی سازگاری را ندارند. آموزش نیز در برابر تغییرات مقاوم بوده است، اما کنترل‌های زیادی بر روی سیستم وجود دارد، بنابراین قابلیت دگرگونی را ندارد. ما پیشنهاد می‌کنیم که می‌توانید به نوآوری‌های کوچک تکیه کنید تا بر بقیه سیستم تأثیر بگذارید.”

مقاله های شبیه به این مقاله

بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *