همه ی ما برای رسیدن به موفقیت، نیازمند انگیزه، سخت کوشی و کمی شانس هستیم. ولی آیا می توان از هیپنوتیزم برای رسیدن به موفقیت کمک گرفت؟
“من موفقیتم را مدیون گوش دادن به بهترین نصیحت ها و سپس انجام کاری که دقیقا برعکس آن ها بوده است هستم.” – چسترتون
دیروز در سایتی خبری، داستانی جذاب خواندم که در مورد مردی به نام اندرو مایکل بود. او 30000 پوند از مادرش دزدیده بود و انگیزه اش از این کار این بود که میلیون ها دلار به دست آورد! اما چگونه؟! مایکل در سن 17 سالگی 30000 پوند از کارت اعتباری مادرش خرج کرده بود تا کاری را راه اندازی کند و در نهایت این کسب و کار را به مبلغ 61.5 میلیون پوند فروخت (و احتمالاً تا آن زمان به مادر خوبش دستمزد قابل توجهی هم داده بود). من این داستان را برایتان تعریف نکردم تا به شما پیشنهاد کنم که برای قدم گذاشتن در مسیر موفقیت، پول بدزدید یا کارت های اعتباری دیگران را خالی کنید! اما جسارت مایکل (در رابطه با پول مادرش!) و اعتقاد محض او به ایده ای که در سر داشت، من را یاد این جمله معروف از یوهان ولفگانگ فون گوته، میاندازد:
“هر کاری که قادر به انجامش هستید یا قادر به رویاپردازی درباره اش هستید را شروع کنید. چرا که، جسارت یعنی نبوغ، قدرت و جادو“.
جای تعجب نیست که عمل کردن به جای رویاپردازی کردن، شانس شما را برای دستیابی به اهدافتان افزایش می دهد. این حقیقت به نظر آنقدر ابتدایی و ساده می آید که شاید ارزش ذکر کردن نداشته باشد، اما شگفت زده خواهید شد اگر بدانید که چقدر موفقیت در جهان، به دلیل نداشتن کمی جسارت، برای شروع آن کار تلف می شود. اما چگونه می توان این جسارت را پیدا کرد؟چگونه می توان برای شروع کاری انگیزه داشت؟
انگیزه را در رویاهای خود پیدا کنید
آقای مایکل که اکنون بسیار موفق است، با نگاهی به چگونگی گسترش اولین تجارت خود (Fasthosts) گفت: “من بسیار بر روی هدفم متمرکز بودم” و “هیچ چیز دیگری برایم مهم نبود.”
طبیعی است که وقتی او حاضر بود این حجم از پول مادرش را به خطر بیندازد، باید هم چیز دیگری برایش مهم نمی بود! اما این موضوع واقعیت جالبی در مورد تلاش برای رسیدن به موفقیت به ما می گوید.
وقتی در مسیر موفقیت قرار می گیرید، احساس می کنید که به طور اجتناب ناپذیری به سمت آن کشیده می شوید، انگار که یک آهنربای غول پیکر، شما را به سمت موفقیت می کشاند.
کافیست برای لحظه ای احساس کنید که چاره ای جز انجام هر کاری برای رسیدن به اهداف خود ندارید. ترسها، شکها، هیچکدام از این ها مهم نیستند؛ انگیزه شما برای موفق شدن، شما را از همه این ها دور می کند.
وقتی از هیپنوتیزم برای کمک به افراد برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنیم، به هر شکلی که آن ها موفقیت را چهارچوب بندی کنند، به ایجاد مغناطیس هدف در ذهن آن ها کمک می کنیم؛ در نتیجه چه اتفاقی می افتد؟ ترس و شک نسبت به خویشتن، از بین می رود زیرا فرد به طور منحصر به فردی بر روی رسیدن به هدف خود متمرکز می شود و درواقع حاضر به انجام هرکاری برای رسیدن به موفقیت خواهد شد.
سایت مرکز مراقبتهای ذهنی
رضا خدامهری
هیپنوتراپیست و مشاور روانشناسی هستم و در این سفر شما را همراهی میکنم.موفقیت، نتیجه عمل شماست و هدفی که در ذهن دارید به کمک آن می آید
زمانی که اندرو مایکل اولین کسب و کار خود را در سن 26 سالگی فروخت و تمام آن پول ها را در بانک گذاشت، انتظار داشت احساس خوشبختی کند. اما به گفته خودش، زمانی که تمام آن پول نقد به حسابش واریز شده بود احساس پوچی می کرد. چرا؟
مسیر مهمتر از مقصد
شاید به این دلیل که او تصور می کرد مقصد مهمتر از مسیر است! اندرو وقتی متوجه شد که این تلاش و کوشش او بوده است که به او انرژی می داده، نه صرفاً تحقق هدفش؛ یک سرمایه گذاری جدید را آغاز کرد (که در آن حتی از اولی هم موفق تر شد!). واکنش مایکل به در بانک گذاشتن میلیون ها دلار پول در 26 سالگی، این بود:
نداشتن مشکلات مالی را با خوشبختی اشتباه نگیرید (اگرچه میتواند به ما کمک کند تا به آن برسیم).
آیا باید از موفقیت دست کشید و نا امید شد؟
به نظر می رسد که هدف آقای مایکل ثروتمند شدن نبود، اگرچه رسیدن به آن همه پول، یک اتفاق دلپذیر بود. او در تلاش بود تا یک تجارت موفق ایجاد کند. او دوست داشت کارها را به نتیجه برساند و با انجام کارها انگیزه پیدا می کرد. حالا لحظه ای به این سوال بیاندیشید؛ چه اتفاقی میافتد وقتی کارهایتان را انجام میدهید؟
سعی نکنید به خاطر “رسیدن به موفقیت“ موفق شوید
خب طبیعتاً کار های کمی برای انجام دادن باقی می ماند و بنابراین انگیزه هم کم می شود. درس مهم دیگری که میتوانیم از داستان مایکل بگیریم، این است که به نظر من او به اهدافش خدمت میکند و تلاش میکند تا آن ها را عملی کند؛ اما سعی نمیکند به خاطر “رسیدن به موفقیت” موفق شود.
اگر روی هدف تمرکز کنیم، تله های موفقیت (اعم از به رسمیت شناختن شدن، پول، موقعیت یا صرفاً احساس موفقیت) خود به خود از بین می روند. اما اگر به جای آن بر روی این تله ها تمرکز کنیم، ممکن است خود هدف نادیده گرفته شود. درواقع هنگام تلاش برای دستیابی به آنچه برای ما مهم است و به آن باور داریم، باید جلوی وسوسه ها را گرفت.
مثلاً هنگام تمرین برای انجام یک ماراتن، کاهش وزن ممکن است انگیزه اصلی نباشد، اما می توانید آن را نشانه موفقیت بنامید. ما مجبور نیستیم هنگام پیگیری اهداف، سیگنال های موفقیت را دنبال کنیم؛ بلکه می توانیم به آن ها اجازه دهیم بعنوان کارهای فرعی وجود داشته باشند. پس به جای تلاش برای “موفق بودن” روی اهداف خاص خود تمرکز کنید و وقتی به موفقیت فکر می کنید، به هر آن چه که برای شما معنی دارد (و ممکن است ربطی به پول نداشته باشد)بیاندیشید.
هم اکنون، می خواهم یک سوال کلیدی از خود بپرسید.
موفقیت تا چه حد می تواند نیاز های ذاتی و اولیه شما را، آن هم به طور دائمی، تامین کند؟
نداشتن نگرانی های مادی یا حتی احساس رضایت کوتاه مدت از آنچه به دست آورده اید، نباید با شادی پایدار اشتباه گرفته شود، به خصوص اگر از آن دسته افرادی هستید که برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنید. به یاد داشته باشید، درخشش دستیابی به آنچه که قصد انجام آن را دارید، ممکن است به سرعت از بین برود، زیرا شما به موفقیت عادت کرده اید.
من و شما مجموعهای از نیاز های عاطفی داریم که شامل نیاز شدید به معنا و هدف، صمیمیت، توجه، ارتباط با جامعه وسیعتر و به چالش کشیده شدن و خلاقیت است. از خود بپرسید، دستیابی به موفقیت، تا چه حد می تواند نیاز های شما را به طور پایدار برآورده کند یا به شما امکان دهد تا راحت تر آن ها را برآورده کنید؟
اگر ناخودآگاه فرض کنید که تمام نیازهای عاطفی شما به طور ناگهانی و دائمی از طریق مثلاً ثروتمند شدن، برآورده می شوند، متاسفانه در حال گول زدن خود هستید. بله، شما باید برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید، اما همچنین باید از نیازهای خود آگاه باشید و برای برآورده کردن آن ها به روش های پایدار تلاش کنید و به صورت ناخودآگاه فرض نکنید که رسیدن به یک هدف، تمام نیازهای شما را برای همیشه برآورده می کند. حتی ممکن است با کمی فکر کردن متوجه شویدکه می توانید پاسخ نیازهای خود را در زمینه هایی جدا از اهداف موفقیت خود، برآورده کنید.
و همه این ها، سوال دیگری را مطرح می کند. دقیقاً برای چه باید تلاش کنید؟
یک جمله ی کلیشه ای اشتباه: “هرکسی توانایی انجام هر کاری را دارد”
شما پتانسیل های خاصی در درون خود دارید که ممکن است در حال حاضر به خاطر ترس، عدم اعتماد به نفس یا بی انگیزگی، از آن ها بی خبر باشید. من هم پتانسیل های خاصی دارم. همه انسان ها همینطور هستند. اما صرفاً داشتن پتانسیل برای رسیدن به یک هدف کافی نیست و باید دید که آیا اصلا ما برای آن کار مناسب هستیم یا نه. درواقع این تنوع پتانسیل چیز خوبی است. اما بدان معناست که هیچ یک از ما توانایی انجام هر کاری را نداریم.
صرفاً این باور که قرار است روزی یک فیزیکدان کوانتومی یا بزرگترین مهندس برق جهان شوم، به طور ناگهانی باعث ایجاد علاقه یا استعداد شدید من در این زمینه ها نمی شود. بلکه ما باید مسیر خود را به سمت تحقق هدف پیدا کنیم، که ممکن است حتی مشابه مسیر دیگران به سمت موفقیت نباشد.
خودشناسی
کپی کردن مسیر موفقیت شخصی دیگر ممکن است منجر به شکست خود فرد شود. چرا که، اولین قدم برای رسیدن به موفقیتی معتبر و دائمی این است که واقعاً خود را بشناسیم. من چگونه آدمی هستم؟ چه چیزی را دوست دارم؟ و من به طور طبیعی برای چه چیزی مناسب هستم؟ تا حد امکان به صورت واقع گرایانه بر این تمرکز کنید که چگونه آدمی هستید، نه اینکه چگونه آدمی “باید“ باشید. البته فراموش نکنید که این بدان معنا نیست که ما نمی توانیم انواع مهارت های جدید را بیاموزیم.
بنابراین چگونه می توانیم از قدرت بی حد و مرز هیپنوتیزم، برای افزایش احساس جذب به سمت اهدافمان استفاده کنیم؟ پاسخ این سوال ممکن است شما را شگفت زده کند.
3 گام مهم در استفاده از هیپنوتیزم برای رسیدن به موفقیت
من افراد زیادی را در زمینه هیپنوتیزم و اعمال روش ها و تکنیک های مثبت و متمرکز بر راهحل، آموزش دادهام. و در نهایت به سه حقیقت جهانی در مورد کمک به افراد برای رسیدن به موفقیتشان رسیدم.
برای اینکه به کسی کمک کنیم تا موفق شود، باید:
- به آن ها کمک کنید کشف کنند که در چه زمینه هایی می خواهند موفق شوند. “موفقیت” برای آن ها چه معنایی دارد؟ تا چه اندازه نیاز های عاطفی آن ها را برآورده می کند؟
- به رفع موانع موفقیت کمک کنید، خواه اضطراب باشد یا اعتماد به نفس پایین و یا تنبلی و عقب انداختن کار ها و یا کمال گرایی (یا اغلب هر سه به یکباره).
- نه تنها نتایج موفقیت آمیز را در نظر بگیرید، بلکه به شدت، گام های مسیر موفقیت را نیز زیر نظر بگیرید.
این مورد آخر اغلب مردم را شگفت زده می کند. مردم ممکن است تصور کنند که در هیپنوتیزم برای رسیدن به موفقیت ،باید نشست و هیپنوتیزم را تجربه کرد! اما چنین رویکردی با علم و عقل سلیم در تضاد است.
با دنبال کردن موفقیت آن را از خود دور نکنید
آیا می دانستید خیالپردازی درباره موفقیت شگفت انگیز آیندهتان، در واقع باعث میشود که موفقیت مانند خرگوشی که جلوی چشم شماست، از شما فرار کند؟!
تحقیقات نشان داده است که تصور کردن موفقیت، بدون فکر به اینکه واقعاً چه چیزی برای رسیدن به موفقیت لازم است انجام دهید، ممکن است احتمال دستیابی به رویاهایتان را کاهش دهد. این نکته واقعا قابل تامل است. محققان انتظارات و خیالپردازی ها را در میان گروههای مختلف افراد، که اهداف متفاوتی را دنبال میکنند(از تلاش برای یافتن یک شریک عاطفی یا شغل جدید گرفته تا قبولی در یک آزمون آکادمیک) ارزیابی کردند. سپس تلاش و عملکرد را در بین آن افراد، هفته ها تا ماه ها ارزیابی کردند. سپس دریافتند کسانی که بیشترین زمان را صرف خیال پردازی مثبت در مورد نتیجه مورد نظر خود می کنند، بدتر عمل می کنند. به عنوان مثال، در میان کسانی که به دنبال شغل می گردند، شرکت کنندگانی که بیشتر وقت خود را صرف خیال پردازی در مورد به دست آوردن یک شغل عالی کرده اند، دو سال دیرتر نسبت به کسانی که چندان خیال پردازی نمی کردند به اهداف خود رسیدند و مشاغل کمتری با دستمزد کمتری بدست آوردند!
فانتزی های و احساسات خیالی موفقیت
مشکل فانتزی ها و آرزوهای مثبت این است که در زمان حال به ما احساس موفقیت می دهند و بله، ممکن است در ابتدا چیز خوبی به نظر برسند. اما آن ها به ما کمکی نمیکنند تا کار و شکست های احتمالی را که ممکن است نیاز به غلبه بر آن ها داشته باشیم، پیشبینی کنیم. آن ها می توانند به ما این حس نادرست را بدهند که قبلاً به هدف خود رسیده ایم! و اگر از قبل آنجا هستید، چرا در سفر واقعی خود را به زحمت بیندازید؟
به گفته محققان، “انتظارات مثبت، باعث تلاش زیاد و عملکرد موفقیت آمیز میشد، اما عکس این موضوع در مورد فانتزی های مثبت صادق بود”. بنابراین، به نظر می رسد راز کار سخت تر و احتمال موفقیت بیشتر، داشتن انتظارات مثبت است، اما باید از افراط در تخیلات درباره موفقیت در آینده، خودداری کرد.
پس چگونه با استفاده از هیپنوتیزم افراد را به سمت موفقیت سوق دهیم؟
توجه به مسیر موفقیت، آن را جذاب می کند
هنگامی که به افراد کمک می کنیم تا اهداف خود را از طریق هیپنوتیزم مشاهده کنند؛ این کار را فقط در جهت مشاهده ی مقصد انجام نمی دهیم بلکه مسیر رسیدن به موفقیت را هم برای آنان مجسم می کنیم. در این حین، همانطور که به سمت هدف خود جذب می شوید، برای رسیدن به آن به چیزی بیش از “شور و اشتیاق لحظه ای” یا یک ضربه هیجانی نیاز دارید. چرا؟ زیرا هیجان، مانند قند بالا، عمر کوتاهی دارد، مگر اینکه دائماً تجدید شود.
بله، شما باید از اهداف خود هیجان زده باشید. اما شما همچنین باید آن ها را به گونهای مورد احترام قرار دهید که مستلزم این نباشند که دائماً در جنون شور و اشتیاق مورد شلاق قرار بگیرند! اگر دقت کنید میبینید که مثلاً ممکن است برای تمیز کردن هر روز دندان های خود اشتیاق نداشته باشید، اما همچنان این کار را انجام می دهید.
تحقیقات دیگر نشان داده است که تجسم خود در یک موقعیت سوم شخص، در حال انجام رفتار های موفقیت محور مورد نظر، احتمال انجام آن رفتارها را بسیار بیشتر میکند. البته توجه داشته باشید، اغلب اوقات یک لحظه خاص وجود دارد که بذر موفقیت را چنان عمیق می کارد که فقط باید رشد کند.
آیا نظرات منفی از سوی دیگران، شما را سرد میکند؟
فراموش نکنید که شما به هر حقیقتی گوش خواهید داد، اما اگر این نظرات فقط منفی باشند، میبایست سعی کنید آن ها را نادیده بگیرید و بدانید گاهی اوقات فقط یک نفر لازم است که شما را باور کند تا یک نقطه عطف در شما ایجاد شود و تمام نظرات منفی را فراموش کنید.
خود را محدود نکنید
واقعا چرا؟ این کلمات اغلب از گذشته در ذهن من شناور هستند. آن ها از زبان یک مراجع قدیمی در ذهن من مانده اند. مردی در اواخر هشتاد سالگی که به او کمک کرده بودم فشار خونش را به صورت هیپنوتیزمی کنترل کند و بهتر بخوابد. او علاقه زیادی به درمان نوپای من نشان داده بود. از او پرسیدم منظورش از این حرف چیست؟ او دوباره حرفش را تکرار کرد.
“چرا آدمی باید خودش را محدود کند! بزرگ فکر کن! چرا فقط هشت نفر را در هفته میبینی در حالی که میتوانی به صدها، هزاران نفر دیگر یاد بدهی که کاری را که انجام میدهی انجام دهند. آن هزاران نفر دیگر ممکن است هشت انسان آشفته را در هفته ببینند. آن وقت به طور غیر مستقیم کمک میکنی که نه فقط هشت نفر در هفته بلکه هشت هزار نفر حالشان بهتر شود!
هیچ وقت حرفش را فراموش نمی کنم. حرفش بذری بود که در ذهن من جوانه زد و به شاخه ای که امکان گلدهی و میوه دهی داشت تبدیل شد. اکنون، من هزاران نفر را رو به شکل آنلاین آموزش می دهم و این بدان معنی است که به مشکلات هزاران نفر و در آینده ای نزدیک میلیون ها نفر به صورت آنلاین رسیدگی میکنم. بله، گاهی اوقات فقط یک نفر لازم است که شما را باور کند و آن یک نفر ممکن است خود شما باشید!
پس وقتی نوبت به موفقیت می رسد، بزرگ فکر کنید و همیشه بپرسید: “چرا خودم را محدود کنم؟”